برخی آمارها آدم را وحشتزده میکند. اوضاع زمانی هولناکتر میشود که میبینی این آمارها منتشر میشود و کسی اما خم به ابرو نمیآورد. همه تماشاگرند. حال آنکه برای اموری بسیار پیشپا افتاده و آمارهای درجه چندم، انواع هیاهوها درمیگیرد. طی ١۴سال گذشته حدود ٣٢٠ هزار نفر در کشور بر اثر تصادفات رانندگی و سوانح جادهای کشته شدهاند و چندین برابر این رقم مجروح و مصدوم داشتهایم. این آمارها یعنی به طور تقریبی ما در ایران هر سال تلفات تصادفاتمان بیشتر از شهدای یک سالمان در جنگ تحمیلی میشود. از این نظر در مقایسه با دیگر ممالک جهان، میان ١٩٠کشوری که آمارهای مربوطه آن موجود است، ما در رتبه ١٨٩ هستیم و تنها کشور آفریقایی «سیرالئون» در این مقوله اوضاعش از ما وخیمتر است. به عبارت روشنتر حتی افغانستان و پاکستان و سومالی و... امثالهم با آن جادهها و شرایط اضطراری و هولناکی که دارند، وضعشان از ما بهتر است.با کمال تاسف در این میان، اوضاع استان ما باز در بین استانهای دیگر مملکت، وضع وخیمتری دارد. طی چهار ماه نخست سال ١٣٩۵، در خراسان رضوی ٣٧٩ نفر بر اثر سوانح رانندگی کشته شدهاند و بر این اساس ما جایگاه سوم را در کشور داریم. استان تهران با آنکه بیش از دوبرابر ما جمعیت و خودرو دارد، تلفاتش تنها ٣۶نفر بیشتر است. البته جالب است بدانید که طی سالهای اخیر و با زحمات شبانهروزی مراکز مربوطه و بهویژه سیاستگذاریهای راهگشای پلیس راهنمایی و رانندگی، این آمارها تا حد تحسینبرانگیز و امیدوارکنندهای رو به کاهش داشته و در استان ما این روند کاهشی کاملا محسوس بوده است. با اینهمه جایگاه کلی ما از این نظر و در میان ممالک جهان واقعا تاسفبار و تاملبرانگیز است.
طی سالهای اخیر فعالیتهای فرهنگیرسانهای مطلوبی برای تغییر برخی عادات نابهنجار اجتماعی آغاز شده و برخی از آنها تا حد بسیار زیادی بر خلق و خوی مردم تاثیر گذاشته است. مثلا تبلیغات برای تغییر سیاستهای جمعیتی، تغذیه، کمک به محرومان و... بر همین سیاق برای رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی نیز کارهای خوبی صورت گرفت. موثر هم بود. بهطوریکه مثلا بستن کمربند ایمنی که زمانی اصولا وجود آن در خودروها برای رانندگان ایرانی و سرنشینان بیمعنا بود، اکنون به یک ضرورت و الزام بدل شده و نبستن آن باعث شماتت دیگران میشود. باور کنید دلسوزی برای امنیت جانی و سلامت مردم، محدود به حراست از مرزها و ککنترل جرایم و توسعه مراکز بهداشتی و درمانی و امثالهم نیست. اینجا هم پای جان و مال میلیونها ایرانی در میان است. به گمان من چنین آماری در هر مملکت دیگری در جهان، منجر به تشکیل اتاق بحران میشد. ما از نگاه تلفات در سوانح رانندگی، بهراستی در وضعیت وخیم و بحرانی قرار داریم. باید مراکز مرتبط بهسرعت اتاق فکر و بحران تشکیل دهند و راههای پیشگیری را بیابند و عملی کنند. باید ستاد مشترکی برای این منظور تشکیل شود و همه را پای کار بیاورد. در استان خودمان نیز بیشتر و بیشتر. شوخی نیست سالی قریب به ٢۵هزار نفر کشته و چندین برابر آن مجروح! چرا کسی این آمارها را جدی نمیگیرد؟
طی سالهای اخیر فعالیتهای فرهنگیرسانهای مطلوبی برای تغییر برخی عادات نابهنجار اجتماعی آغاز شده و برخی از آنها تا حد بسیار زیادی بر خلق و خوی مردم تاثیر گذاشته است. مثلا تبلیغات برای تغییر سیاستهای جمعیتی، تغذیه، کمک به محرومان و... بر همین سیاق برای رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی نیز کارهای خوبی صورت گرفت. موثر هم بود. بهطوریکه مثلا بستن کمربند ایمنی که زمانی اصولا وجود آن در خودروها برای رانندگان ایرانی و سرنشینان بیمعنا بود، اکنون به یک ضرورت و الزام بدل شده و نبستن آن باعث شماتت دیگران میشود. باور کنید دلسوزی برای امنیت جانی و سلامت مردم، محدود به حراست از مرزها و ککنترل جرایم و توسعه مراکز بهداشتی و درمانی و امثالهم نیست. اینجا هم پای جان و مال میلیونها ایرانی در میان است. به گمان من چنین آماری در هر مملکت دیگری در جهان، منجر به تشکیل اتاق بحران میشد. ما از نگاه تلفات در سوانح رانندگی، بهراستی در وضعیت وخیم و بحرانی قرار داریم. باید مراکز مرتبط بهسرعت اتاق فکر و بحران تشکیل دهند و راههای پیشگیری را بیابند و عملی کنند. باید ستاد مشترکی برای این منظور تشکیل شود و همه را پای کار بیاورد. در استان خودمان نیز بیشتر و بیشتر. شوخی نیست سالی قریب به ٢۵هزار نفر کشته و چندین برابر آن مجروح! چرا کسی این آمارها را جدی نمیگیرد؟