نظیر برخی فیلمهای سینمایی، میخواستم در پیشانی این یادداشت بنویسم؛ بر اساس یک داستان واقعی! اما بعد فکر کردم ضرورتی ندارد. چراکه بیشتر خوانندگان این سطور، حتما چنین بلاهایی بر سرشان آمده و بیشتر مسئولان مربوطه هم، از این معضل باخبرند. تنها محض یادآوری و انجام وظیفه روزنامهنگاری، آن را مینویسم، باشد از یکسو هشداری باشد به مردم تا در چنین دامهایی نیفتند و تذکری هم باشد به مسئولان تا نظارتهای مربوطه را جدیتر بگیرند.
اما بعد، چند روز قبل مادر یکی از دوستان سرشناس و جانباز ما که در حومه تهران بهتنهایی زندگی میکند، حالش خراب میشود. همسایهها او را به نزدیکترین بیمارستان میبرند. چون بیمار حین غشکردن به زمین خورده بوده و در قفسه سینه احساس درد داشته از قفسه سینهاش عکس میگیرند و پزشک میگوید؛ یکی از دندهها شکسته و احتمال دارد استخوان دنده ریه را سوراخ کند و بسیار خطرناک است و فورا ایشان بستری میشود.
ساعاتی بعد فرزندان ایشان خودشان را میرسانند. عروس خانواده که متخصص قلب است، عکسها و آزمایشها را میبیند و با آنکه متخصص ارتوپدی نبوده، تعیین میکند هیچ اثری از شکستگی نیست. پزشک بیمارستان اما در ادامه چندین آزمایش و سیتیاسکنهای متعدد ازجمله از لگن و... دستور سه روز بستری دیگر را مینویسد و هنگامیکه با اعتراض همراهان روبهرو میشود، میگوید: این تخصص من است و اگر نمیخواهید، با مسئولیت خودتان بیمار را ترخیص کنید. آنها هم، چنین میکنند و البته بهخاطر همان یک شبی که بیمار در آنجا شب را به صبح رسانده و البته دو سه تا سرمی که زدهاند، یک و نیم میلیون تومان پول میپردازند. همانجا یکی از پرستارها میگوید: آفرین! خودتان را نجات دادید!
در تهران روز بعد، یک پزشک ارتوپد سرشناس به محض دیدن تصویر رادیولوژی قفسه سینه، میگوید کاملا معلوم است، این یک ترومای معمولی بوده و هیچ شکستگی وجود ندارد و اطمینان میدهد که بیمار را به منزل ببرند و میبرند و تمام. حالا تصور کنید اگر در این خانواده، آن عروس پزشک، بموقع نمیرسید. ایشان میگوید هیچ نیازی به سیتیاسکنهای بعدی، بهویژه لگن و... نبود چون بیمار اصولا دردی در آن ناحیه نداشته و ادامه بستریشدن هم ضرورتی نداشت. فقط عملا سبب میشد صورتحساب یک و نیم میلیونی بشود ١٠میلیون و بعد هم بیمار را ترخیص کنند و تمام... باری اگر مردم یا اصحاب رسانه، حتی در قالب نمایش و طنز، شبیه آنچه مهران مدیری از اوضاع برخی بیمارستانها نوشت، از این دزدیهای پنهان و آشکار جماعتی که نام جامعه پزشکی را لکهدار میکنند، چیزی بگویند و بنویسند، همه به آنها حملهور میشوند، اما بهراستی این حقایق را باید در کجا گفت و نوشت؟ چه سازوکار نظارتی در این قبیل موارد پیشبینی شده تا بیمارستانها هزینه بیخودی برای بیمار نتراشند؟ مرتب سخن از بدهیهای هنگفت بیمهها، بهویژه به بیمارستانهای خصوصی گفته میشود، آیا بخشی از این بدهیها از رهگذر درمانسازیهایی نظیر آنچه آمده، نیست؟ ارباب رجوع نگونبخت در این قبیل موارد پناهشان پس از خداوند کیست و کجاست؟ آیا اعلام یک تلفن و آدرس برای شکایات کافی است؟ آیا پیرزنی بیمار با آن حال و روز، امکان پیگیری و طرح شکایت دارد؟ آن هم در مسیری که برای نیل به آن، باید یک کفش آهنین پوشید؟ و تازه اگر در پایان ماجرا معکوس نشده و شاکی در جایگاه متهم نشانده نشود؟ باید چه کرد تا زحمات قشر دلسوز و فرشتهصفت عموم جامعه پزشکی با فریبکاری و دزدیهای پنهان اینچنینی تعدادی معدود و محدود، آلوده نشود؟
اما بعد، چند روز قبل مادر یکی از دوستان سرشناس و جانباز ما که در حومه تهران بهتنهایی زندگی میکند، حالش خراب میشود. همسایهها او را به نزدیکترین بیمارستان میبرند. چون بیمار حین غشکردن به زمین خورده بوده و در قفسه سینه احساس درد داشته از قفسه سینهاش عکس میگیرند و پزشک میگوید؛ یکی از دندهها شکسته و احتمال دارد استخوان دنده ریه را سوراخ کند و بسیار خطرناک است و فورا ایشان بستری میشود.
ساعاتی بعد فرزندان ایشان خودشان را میرسانند. عروس خانواده که متخصص قلب است، عکسها و آزمایشها را میبیند و با آنکه متخصص ارتوپدی نبوده، تعیین میکند هیچ اثری از شکستگی نیست. پزشک بیمارستان اما در ادامه چندین آزمایش و سیتیاسکنهای متعدد ازجمله از لگن و... دستور سه روز بستری دیگر را مینویسد و هنگامیکه با اعتراض همراهان روبهرو میشود، میگوید: این تخصص من است و اگر نمیخواهید، با مسئولیت خودتان بیمار را ترخیص کنید. آنها هم، چنین میکنند و البته بهخاطر همان یک شبی که بیمار در آنجا شب را به صبح رسانده و البته دو سه تا سرمی که زدهاند، یک و نیم میلیون تومان پول میپردازند. همانجا یکی از پرستارها میگوید: آفرین! خودتان را نجات دادید!
در تهران روز بعد، یک پزشک ارتوپد سرشناس به محض دیدن تصویر رادیولوژی قفسه سینه، میگوید کاملا معلوم است، این یک ترومای معمولی بوده و هیچ شکستگی وجود ندارد و اطمینان میدهد که بیمار را به منزل ببرند و میبرند و تمام. حالا تصور کنید اگر در این خانواده، آن عروس پزشک، بموقع نمیرسید. ایشان میگوید هیچ نیازی به سیتیاسکنهای بعدی، بهویژه لگن و... نبود چون بیمار اصولا دردی در آن ناحیه نداشته و ادامه بستریشدن هم ضرورتی نداشت. فقط عملا سبب میشد صورتحساب یک و نیم میلیونی بشود ١٠میلیون و بعد هم بیمار را ترخیص کنند و تمام... باری اگر مردم یا اصحاب رسانه، حتی در قالب نمایش و طنز، شبیه آنچه مهران مدیری از اوضاع برخی بیمارستانها نوشت، از این دزدیهای پنهان و آشکار جماعتی که نام جامعه پزشکی را لکهدار میکنند، چیزی بگویند و بنویسند، همه به آنها حملهور میشوند، اما بهراستی این حقایق را باید در کجا گفت و نوشت؟ چه سازوکار نظارتی در این قبیل موارد پیشبینی شده تا بیمارستانها هزینه بیخودی برای بیمار نتراشند؟ مرتب سخن از بدهیهای هنگفت بیمهها، بهویژه به بیمارستانهای خصوصی گفته میشود، آیا بخشی از این بدهیها از رهگذر درمانسازیهایی نظیر آنچه آمده، نیست؟ ارباب رجوع نگونبخت در این قبیل موارد پناهشان پس از خداوند کیست و کجاست؟ آیا اعلام یک تلفن و آدرس برای شکایات کافی است؟ آیا پیرزنی بیمار با آن حال و روز، امکان پیگیری و طرح شکایت دارد؟ آن هم در مسیری که برای نیل به آن، باید یک کفش آهنین پوشید؟ و تازه اگر در پایان ماجرا معکوس نشده و شاکی در جایگاه متهم نشانده نشود؟ باید چه کرد تا زحمات قشر دلسوز و فرشتهصفت عموم جامعه پزشکی با فریبکاری و دزدیهای پنهان اینچنینی تعدادی معدود و محدود، آلوده نشود؟