این روزها ایرانیها بهجای جواهر واقعی بهدنبال بدل افتادهاند و شاعران بدل بیشترین طرفدار و خواننده را دربین مخاطبان شعر پیدا کردهاند.کار به جایی رسیده است که برای شاعران بدلی بزرگداشتهای مختلف برگزار میکنند و برای آنها تندیس و سردیس میسازند و خیابان و کوچه را به نامشان سند میزنند. این بیسلیقگی از جامعهای که نیمی از مردمش درطول عمر دستکم یک شعر گفتهاند کمی بعید بهنظر میرسد. این روزها چیزی که بهنام شعر در فضای مجازی میچرخد و لایک دریافت میکند هیچ شباهتی به شعر ندارد؛ دلنوشتههایی موزون و گاهی بیوزن است، دلنوشتههایی که بویی از عناصر زیباشناسی و از همه مهمتر اندیشه نبردهاند؛ حرفهایی معمولی هستند که اندکی از دغدغۀ عاشقانه و سیاسی و اجتماعی عوام را در خود دارند، نوشتههایی سطحی و احساسی. شعر امروز و مفاهیمش باید موردبازنگری جدی قرار گیرد.
یا منتقدان درباب معیارهای شعر ناب امروز دچار اشتباهاند یا شاعران موردعلاقۀ مخاطبان امروز راه را اشتباه میروند. به بازنگری و تحقیق و تدقیق نیاز داریم. اندیشه جزء اصلی و جدانشدنی شعر است؛ شعر آنگاه در ذهن مخاطب باقی میماند که عاطفه و اندیشه را درگیر کند. درگیرکردن عاطفه با احساساتیگرایی سطحی فرق دارد.
شعر امروز میتواند هم صاحب اندیشه و عاطفه باشد و هم از احساساتیگرایی دوری کند. لازمۀ این کار مطالعۀ عمیق شاعر و اشراف او به علوم مختلف انسانی و اجتماعی است. شاعر قدیم حکیم بوده و حکیم هم از علوم زمان خویش آگاه بوده است. آیا شاعر امروز هم چیزی از حکمت و فلسفه میداند؟ اگر آری، این رگههای دانش فلسفی بهچهاندازه در شعر امروز نمود دارد؟
یا منتقدان درباب معیارهای شعر ناب امروز دچار اشتباهاند یا شاعران موردعلاقۀ مخاطبان امروز راه را اشتباه میروند. به بازنگری و تحقیق و تدقیق نیاز داریم. اندیشه جزء اصلی و جدانشدنی شعر است؛ شعر آنگاه در ذهن مخاطب باقی میماند که عاطفه و اندیشه را درگیر کند. درگیرکردن عاطفه با احساساتیگرایی سطحی فرق دارد.
شعر امروز میتواند هم صاحب اندیشه و عاطفه باشد و هم از احساساتیگرایی دوری کند. لازمۀ این کار مطالعۀ عمیق شاعر و اشراف او به علوم مختلف انسانی و اجتماعی است. شاعر قدیم حکیم بوده و حکیم هم از علوم زمان خویش آگاه بوده است. آیا شاعر امروز هم چیزی از حکمت و فلسفه میداند؟ اگر آری، این رگههای دانش فلسفی بهچهاندازه در شعر امروز نمود دارد؟
علیرضا لبش