شهرآرا آنلاین - سلمان نظافت یزدی| چهارشنبه ١٧ بهمنماه بود و هنوز جشنواره فجر روزهای گرمش را از سر میگذراند.
نیما جاویدی با تعریف مسعود فراستی از «سرخپوست» همان روزهای ابتدایی به صدر اخبار سینمایی آمده بود و سانسهای فوقالعاده سرخپوست در تهران و شهرهای دیگر خبر از اتفاقات خوبی برای فیلم دوم کارگردان جوان بجنوردی میداد که سینما را در مشهد شروع کرده و چند سالی میشد که تهراننشین شده بود.
چهارشنبه ١٧ بهمنماه بود، چند ساعت قبل از برگزاری فتوکال و نشست خبری فیلم در کاخ رسانه، با نیما جاویدی در خانه وارطان کنج خیابان طالقانی درباره این روزهایش حرف زدیم. روزهایی که برای او بسیار شلوغ بود و پر از خوشحالی. خوشحالی از اکرانهای فوقالعاده پیدرپی و واکنشهای خوبی که از مردم گرفته بود.
ما از آینده و نتایج جشنواره خبری نداشتیم، اما همهچیز تا حدودی پیشبینیشدنی بود. احتمالا سرخپوست جاویدی، قربانی سال پر از فیلمهای خوب جشنواره میشد و تا حدودی قربانی مصلحتاندیشیای که جشنواره فجر سالهاست گرفتارش شده است. سرخپوست در اختتامیه جشنواره و در غیاب کارگردان و نویسندهاش جایزه ویژه هیئت داوران را برد و حالا حتی چند روز پس از پایان جشنواره، جاویدی حتی یک واکنش ساده هم به این جایزه و جشنواره نشان نداده است.
آنچه میخوانید بخشهایی از یک گفتوگوی بلند است که با جاویدی درباره توقعاتش از جشنواره فجر سیوهفتم، ملبورن و تا حدودی «سرخپوست» حرف زدیم.
فیلم اولِ تو، «ملبورن»، توانست در جشنواره سیودوم، نامزد بهترین کارگردانی و بهترین فیلم در بخش نگاه نو شود. فکر میکنم دیگر امسال به این نامزد شدن قانع نیستی و باید سیمرغ را به خانه ببری؟
واقعیتش این است که هیچ توقعی ندارم. اساسا توقع من موقع «ملبورن» هم همینطور بود. وقتی فرم جشنواره را پر میکنیم از زمان انتخاب تا زمان قضاوت نهایی، خیلی انتظار خاصی نداریم، چون به هرحال یک بخش قضاوت، چه در زمان انتخاب و چه در زمان داوری نهایی، سلیقه است. برای من مهم رویکرد مردم بوده است، اینکه آیا فیلم میتواند با مردم ارتباط برقرار کند یا نه؟ در این روزهای جشنواره هم بیشتر این بخش را رصد میکنم. من متأسفانه آنقدر درگیر نمایشهای مردمی بودهام که ترجیح میدهم بروم و میان مردم باشم، به همین دلیل بقیه فیلمها را نتوانستم ببینم؛ بنابراین نه انتظاری دارم و نه توقعی؛ اصلا خیلی هم منطقی نیست که توقع داشته باشیم. ما کار خودمان را میکنیم.
پیشبینی چطور؟
نه. پیشبینی هم کار شما و منتقدان و مردم است. علاقهای هم به پیشبینی ندارم. تأکیدم روی بخش مردمی است. اینجاست که ما یاد میگیریم کارمان را درست انجام دادهایم یا نه. اساسا جنس نگاهم به سینما حتی در زمان ملبورن هم همینگونه بود، ارتباط برقرار کردن فیلم با طیف گستردهای از مردم برایم اولویت دارد.
البته ملبورن موافقان و مخالفان سرسختی در میان مردم داشت؟
بله. ملبورن خیلی دوقطبی بود، شاید به دلیل موضوعش و شاید دلایل دیگری؛ خیلی نمیتوانم تحلیلش کنم. اما فیلم را خودم خیلی دوست داشتم. همانطور که میگویید فیلم موافقان و مخالفان سرسخت خودش را داشت. هرچند در اکران عمومی فیلم موفقی بود، چون در سال ٩٣ و در بدترین فصل یعنی دیماه اکران شد، اگر اشتباه نکنم دومین یا سومین فیلم پرفروش فصل شد و تقریبا نزدیک یکونیم میلیارد هم فروخت، در زمانی که بلیت سینما پنجهزارتومان بود.
هیچفیلمی را در جشنواره ندیدی؟
نه، متأسفانه. خیلی هم زشت است. گذاشتم این یکیدو روز آخر بروم و بعضی از فیلمها را ببینم. اما تا امروز درگیر مقدمات و نمایشهای مردمی بودم.
چند فیلم شاخصی که امسال سروصدا کرد، مثل «قسم»، «قصر شیرین» و... از آن فضای آپارتمانی خارج شدهاند و زدهاند به دل جاده؟ این تغییر رویکرد و خارج شدن از فضای آپارتمانی فکر میکنید چه دلیلی دارد؟
این را باید از خود کارگردانها پرسید. اما اگر میگویید که زیاد شده است، من هم این را شنیدهام.
فیلم خود شما هم با اینکه یک لوکیشن ثابت دارد اما دیگر آپارتمانی نیست.
بالاخره فیلمسازها هم دارند رصد میکنند و از بازخوردهایی که از فیلمهای قبلیشان گرفتهاند به این نتیجه رسیدهاند که نیاز به یک تغییر فضا هست و این بعد از مدتی طبیعی است.
یعنی نگاه مخاطبمحور باعث این تغییر شده است یا نگاهی اندیشگانی؟
طبیعتا من درباره فیلمهای دیگر نمیتوانم نظری بدهم اما به صورت کلی یک بخش از آن میتواند همین رویکرد مخاطبمحور باشد ولی اینکه با چه دغدغه و رویکردی این کار را کردهاند، قطعا برای من روشن نیست.
در زمان برگزاری جشنواره فجر امسال مسعود فراستی از اولین فیلمی که تعریف کرد فیلم شما بود، این تعریف باعث تأثیرگذاری منفی روی تصمیم داوران نمیشود؟ بالاخره او بدمن منتقدان سینمای ماست؟
من معتقد به بدمن بودن فراستی نیستم. آقای فراستی جزو منتقدانی است که من پیش از این هم -نه به این دلیل که از فیلم من تعریف کرده است- پای تحلیلها و نقدهایش نشستهام و همیشه برای من وقتی نقد میکند، جذاب است. حالا به قول خودش آن ماقبل نقدهایش را کاری ندارم اما وقتی وارد نقد میشود جزو آن منتقدانی است که شنیدن حرفهایش جذاب است. به هرحال مسعود فراستی منتقد بسیار باسوادی است و این را دیگر کسی نمیتواند منکر شود و عقبهاش این را ثابت میکند. نگاهش هم نگاهی است که شاید یک بخشهایی به من نزدیک باشد. تشخیصش برای شما بعد از دیدن سرخپوست راحتتر است.
اگر قرار باشد، در یک فضای ذهنی سیمرغها را بین عوامل «سرخپوست» تقسیم کنید، سیمرغ به چه کسی میرسد؟
آها! این سؤال خوبی است. سرخپوست یک ویژگی دارد، این نظر من نیست، اکثر کسانی که درباره فیلم حرف میزنند به این مسئله اشاره میکنند: در تمام بخشها توازن وجود دارد و خیلی نمیتوانم منفک کنم و بگویم این بخش بالاتر از بخش دیگری است. احساس میکنم سازهای ارکستر دارند متناسب با هم میزنند و سازی بیرون نیست، سازی بالاتر نیست و این تناسب چیزی بوده است که ما از اول آگاهانه تلاش کردیم در فیلم اتفاق بیفتد. «سرخپوست» فیلمی است که واقعا حاصل تلاش جمعی عوامل آن است، دستیارهای فنی، اجرای گریم و تدارکات -همهوهمه- با تمام انرژی تا آخرین روز با اینکه فیلم بسیار سختی بود با انگیزه کار کردند. ترجیح میدهم یک سیمرغ دستهجمعی به همه عواملم بدهم.
ملبورن حدود ۶٠ حضور بینالمللی داشت و خیلی هم خوب در بخش بینالمللی جایزه گرفت، فکر میکنید سرخپوست هم اینقدر مورد توجه بینالمللی قرار بگیرد؟
واقعیت این است که هیچ نمیتوانم بگویم.
شما خودتان هم در جشنوارههای بینالمللی داوری کردهاید، احتمالا نگاه آنها دستتان آمده است؟
خب داور براساس کلیت فیلمهای دیگر داوری میکند. وقتی سایر فیلمها را ندیدهام چگونه میتوانم قضاوت کنم؟
جشنوارههای بینالمللی مد نظرم است، فکر میکنید مثل «ملبورن» از «سرخپوست» هم استقبال میشود؟
اصلا نمیتوانم پیشبینی کنم، اما روی کاغذ ظاهرا خیلی امیدوارکننده نیست، چون با شناختی که من از رویکرد جشنوارههای بینالمللی به دست آوردهام، رویکرد آنها به سینمای ایران معاصر است، فیلمهای روز، با تم اجتماعی و ظاهرا موضوعات ملتهب؛ سرخپوست در ظاهر هیچکدام از این ویژگیها را ندارد. برای همین است که میگویم، من برای جشنوارهها فیلم نمیسازم.
صادقانه اگر بگویم ترجیحم این است که جوری فیلم بسازم که خاله من، دایی من، عمه من هم که اصلا مخاطب جدی سینما نیستند، بتوانند با فیلم ارتباط برقرار کنند. این هدف اصلی من است. اگر فیلم قلابش به فستیوال گرفت چه بهتر، بالاخره جشنواره هم برای هر فیلمسازی جذاب است. اما سرخپوست روی کاغذ ظاهرا معادلات مورد توجه قرار گرفتن را ندارد. البته خیلی هم معتقد نیستم که معادلاتی وجود داشته باشد اما اگر بخواهیم یک تحلیل کلی داشته باشیم این است که سرخپوست فیلم روز اجتماعی نیست.
سرخ پوست را قبل ملبورن نوشتید یا بعدش؟
بعد از ملبورن.
پس سرخپوست از اول، فیلم دوم شما بود؟ در مصاحبهای گفته بودید که سعی شده است ملبورن فیلم کمهزینهای باشد، تا به عنوان یک فیلم اولی راحتتر تهیهکننده پیدا کنید، اگر ملبورن آن موفقیتها را بهدست نمیآورد، امکان داشت سراغ ساخت سرخپوست نروید؟
قطعا هر فیلمسازی حواسش به جریان تولید است و سعی میکند فیلمنامه را کمهزینه در نظر بگیرد، مگر اینکه خودش پول داشته باشد. اما برای فیلم دوم دستوبال آدم بازتر میشود. من هم با دستوبال بازتری سرخپوست را نوشتم، قطعا اگر میخواست فیلم اولم باشد شاید حتی به مرحله تولید هم نمیرسید. بههرحال در سینما برای فیلم اول جلب اعتماد سخت است.
جایی گفته بودید که ملبورن را بر اساس یک اتفاق شخصی در یک سفر، نوشته بودید. در نوشتن «سرخپوست» هم این تجربه شخصی دخیل بوده است؟
خبری بود در یکی از روزنامهها که الان تاریخ دقیقش را نمیدانم. در یکی از شهرهای ایران تقریبا ٣ یا ۴ سال بحثی بین فرودگاه و زندان آن شهر در میگیرد. به دلیل آنکه انتهای باند زندان بوده است، فرودگاه نمیتوانسته وسیعتر شود و درواقع زندان باید جابهجا میشده است. همین جدل میان فرودگاه و زندان -که هرکدام اصرار بر جابهجایی آن یکی دیگر داشته است- باعث یک دعوای رسانهای شده بود که من هم مدتی دنبالش میکردم. آن زمان این اتفاق در همین حد یک خبر جالب بود و گوشهای در دفترم یادداشتش کرده بودم، تا اینکه آرامآرام همان خبر شد ایدهای که سرخپوست را بر اساس آن نوشتم.