شهرآرا آنلاین - غلامرضا زوزنی| «دیدار درنا» کتابی ١۶٠ صفحهای و جدیدترین رمان منیره خدابخش حصار است. این اثر داستانی روایتی است از مشاهدات خدابخش از حاشیه شهر مشهد، مشاهداتی که در داستان یک پیرمرد روستایی که در پی دختر گمشده خود میگردد، منسجم شده است. دختر او به دلیل اختلافش با خانواده بر سر ازدواج با فردی که مورد رضایت آنها نیست، به شهر مهاجرت کرده است و سالهاست ارتباطی با خانوادهاش ندارد. پیرمرد روستایی که با فناوری هیچ آشناییای ندارد، نیمی از شهر مشهد را دنبال دختر گمشدهاش میگردد و با جستوجو در شهر با مسائلی دور از انتظار روبهرو میشود. مخاطب «دیدار درنا» در ضمن روبهرویی با شخصیتهای داستان به نوعی جامعهشناسی از حاشیه شهر نیز دست پیدا میکند که دلیل این رویکرد نویسنده را شاید باید در دغدغههای اجتماعی او جُست که پیش از این نیز در داستانهایش نشان داده بود. در گفتوگو با منیره خدابخش حصار درباره رمان جدیدش صحبت کردیم و همچنین حرفهای او را درباره رمان و داستان کوتاه و نشستهای رماننویسی در خانه رمان مشهد شنیدیم.
شما با شماری از زنان نویسنده مشهد در ارتباطید، جایگاه بانوان نویسنده در این شهر را چگونه میبینید؟
خانمها در داستاننویسی مشهد دستکم از نظر کمیت جلوتر از آقایان هستند. همین خانه رمان را که در مشهد راه افتاده است، نگاه کنید، اغلب فعالیتها بر عهده خانمهاست و دراین زمینه حضور آقایان خیلی کمرنگ است. خانمها در آن بخشی که من شاهدش هستم، فعالیت خوبی دارند. ما جلسات نقد و نگارش رمان داریم. پرکار هستیم و رمان مینویسیم و منتشر میکنیم. اغلب این دوستانی که من میشناسم در جشنوارههای داستاننویسی حائز رتبه شدهاند. ما کار تیمی میکنیم و خیلی فعالیتهای اجتماعی را نیز که به داستاننویسی کمک میکند با هم انجام میدهیم. این مسئله بین بانوان نویسنده خانه رمان مشهد صمیمیت ایجاد کرده است. شاید هم این صمیمیت به این دلیل است که آقایان به سبب مشغلههایشان حضورشان کمرنگ شد و از جمع رفتند و خانمها ماندند. این سطح از همراهی که میان جمع ما به وجود آمده است، در هیچجای ایران نیست. تمرکز من و دوستانم بیشتر روی نوشتن رمان است، اگرچه این قالب در مقایسه با داستان کوتاه زمان بیشتری برای نگارش نیاز دارد.
بله، و معمولا داستاننویسها کارشان را از نوشتن داستان کوتاه آغاز میکنند، حالا یا نوشتن را با کوتاهنویسی ادامه میدهند و یا با کسب تجربه به سمت رمان میروند. شما چرا روی نگارش رمان تأکید دارید؟
اینطور نیست که جایگاهی برای داستان کوتاه قائل نباشم. از تجربیات داستانکوتاهنویسان بهره میبرم. دوستانی هم که با یکدیگر کار رمان میکنیم نوشتن را با کوتاهنویسی شروع کردند و موفق هم بودند. ولی من در رؤیای جهان رمان که غرق میشوم -این غرق شدن گاه تا چند سال طول میکشد- نمیتوانم به چیزی جز آن فکر کنم. زندگی در فضای شخصیتهای رمانهایم را دوست دارم. زندگیهای داستانیای را که خیلی زود تمام نشود دوست دارم. دلم نمیخواهد فقط برشی [داستانی کوتاه] از زندگی شخصیتهای داستانم را روایت کنم. این نوع داستان را به عنوان تمرین نوشتهام اما هرگز نتوانستم به شکل جدی داستان کوتاه بنویسم و یا مجموعهای از آن نوشتههای کوتاه را منتشر کنم. من عاشق رمان هستم. رمان دنیایی است که مخلوق نویسنده است و تمام علت و معلولها را نویسنده تعیین میکند. چفتوبست داستان را اوست که تعیین میکند و همین طراحیها برایم یک مراقبه است و شاید همین است که من عاشق رمان هستم. این غرقشدگی در کنار همه کارهای روزمرهام هست. کارهای خانه را که انجام میدهم با شخصیتهای رمانم زندگی میکنم. شاید هم چون نمیتوانستم داستان کوتاه بنویسم، به سراغ رمان رفتم. از طرفی بازار رمان بهتر از مجموعه داستانهای کوتاه است و بالاخره ما هم برای جامعه و بازار مینویسیم.
برویم سراغ رمان جدیدتان، فکر نمیکنید تعدد مکان و شخصیتها در «دیدار درنا» انسجام اثر را با مشکل روبهرو کرده است؟
نه اتفاقا باعث جذابیت بیشتری شده است؛ به واسطه اینکه داستان در مناطق مختلف حاشیه مشهد میگذرد و این گشتوگذار موجب اکتشافات تازه مخاطب در این مناطق و آدمهایی که در آن زندگی میکنند، میشود. اینها حاصل تجربیات خودم است. حاصل تحقیقهایی که سالها به واسطه کارهایم در این مناطق داشتم. اغلب وقایع رمان را نیز در همین تحقیقات تجربه کردهام. بر اساس همانها رمان را پیش بردم و نقاط عطف داستان را پایهگذاری کردم. این را هم بگویم که موقعیتها در داستان برایم اهمیت بیشتری دارد. موقعیتهایی که شخصیت اصلی «دیدار درنا» در جریان جستوجوی خود با آن مواجه است مهم است؛ البته با اینکه پیرمرد که شخصیت محوری رمان است به دنبال دخترش میگردد و رمان بر همین شاکله شکل گرفته است، لحظه دیدار این ٢ در پایان داستان، کوتاه است و آنطور که باید مشروح نیست.
با توجه به گفتههای خود شما «دیدار درنا» را بیشتر باید یک واقعهنگاری دانست تا رمانی بر پایه تخیل؟
بیشتر اتفاقات یا واقعی است یا برداشتی از واقعیت است. اما شخصیتها تخیلیاند. در این رمان جامعهشناسیای وجود دارد که واقعی است. افرادی که در حاشیه شهر سکونت دارند، معمولا از روستاها به شهر آمدهاند و خب شرایطی که بر آنها حاکم است بازتر از شرایط روستاست. در روستا چون جامعه کوچکتری وجود دارد و همه یکدیگر را میشناسند به همین نسبت اعتماد هم بیشتر است. اما در این حواشی شهر هر خانوادهای از نقطهای مهاجرت کرده و شناخت کمتر است و اعتمادها هم کمرنگتر میشود. این فضا اگر کنترل نشود و تمهیدات فرهنگی برایش وجود نداشته باشد، میتواند به مرکز بزه تبدیل شود.
به عنوان نویسنده با چه نگاهی از حاشیه شهر نوشتید؟ اشارهام به تعابیری مانند سیاهنمایی یا تطهیر حاشیه شهر است.
البته این را باید مخاطب قضاوت کند. ولی به نظرم واقعبینی وجود دارد. اگر در خلال داستان با نکته منفیای روبرو میشویم، در کنار آن نکات مثبت هم ذکر شده است. بههرحال حاشیهنشینی یک مسئله و پدیده کنترلشده نیست و در خود مشکلاتی هم دارد. بیان همه واقعیت برای مخاطب باورپذیر نیست و در مراتبی حتی غافلگیرکننده نیز هست. این غافلگیری به دلیل تکنیکهای بهکار رفته در نگارش نیست. بلکه به دلیل مواجهه مخاطب با چیزهایی است که تا به حال با آن روبهرو نشده است.
هریک از این شخصیتها و ماجراها و ارتباطهایی که با هم دارند ظرفیت این را نداشتند که به یک داستان مجزا و مستقل تبدیل شوند؟
آن چیزی که شاید در ذهن شماست دیگر «دیدار درنا» نیست، داستان دیگری است. هرچند در این رمان اصل مسئله برایم «مشهد» است و شخصیتها اهمیتی ندارند. با همه اینها شخصیتها به غیر از همان شخصیت اصلی در جریان داستان متحول میشوند. اینکه میگویم مسئله مشهد است، منظورم این است که خوانندهْ تاریخ و جغرافیای این دوره از مشهد را در این رمان میتواند بیابد؛ مثلا اگر کسی ۵٠ سال دیگر این کتاب را بخواند به شناختی از شرایط تاریخی و جغرافیایی این دوره دست خواهد یافت.