شهرآرا آنلاین - ابوعطا| خون جلوی چشمانش را گرفته بود. هیچکس نمیتوانست مهارش کند. خشم تمام وجودش را تسخیر کرده بود و میلرزید. کسی جرئت جلو رفتن نداشت، به خصوص با چاقویی که تیغه برّان آن، آفتاب را هزار تکه کرده و به چشمان نظارهکنندگان این نزاع خیابانی میریخت. این سکانس وحشت پیش از حضور مردان قانون، تنها زمانی پایان یافت که همان تیغه برّان سینه یکی از طرفین را شکافت و او را به دیار باقی کشاند. ۵سال از آن زمان میگذرد و آن پسر بیستساله در زندان به نوعی مرد شد. همان سالی که برچسب قاتل به او چسبید و زندگیاش را به حاشیه راند، با اصرار اولیای دم او محکوم به اعدام شد. اعتراض وکیلش هم نتیجه نداد و او برای خونی که به ناحق ریخته بود، به قصاص نفس محکوم شد. اما ۵سال زندان و خواب آشفته مرگ، او را زیر و رو کرد. دیگر هیچ شباهتی به آن جوان خشن ۵سال قبل نداشت. چند شب پیش او را به قرنطینه بردند تا پیش از طلوع خورشید، کار تمام شود. اما ناگهان ورق برگشت. جمعی از خادمیاران بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) که در جریان پرونده قرار گرفته بودند برای پادرمیانی با پرچم متبرک گنبد مطهر امام هشتم در شهرستان سیرجان به منزل مقتول رفتند و از آنها خواستند تا از خون این جوان بگذرند. خانواده مقتول نیز به احترام حضرت رضا(ع) از خون فرزندشان گذشتند و به او فرصتی برای ساختن زندگی دوباره دادند.