شهرآرا آنلاین - حسین بیات| از نخستین نوشتههای عهد باستان در ٣هزار سال پیش تاکنون، شاهراه آبی جنوبِ ایران همواره با عنوان«خلیج فارس»،«دریای پارس» یا مترادفهای آن نوشته شده است؛ گواهِ این ادعا وجود بیش از ٣٠٠کتاب تاریخی به قلمِ مورخان، سیاحان، ادیبان و مسلمانان روزگاران گذشته است. افزون بر این، صدها سند، اثر باستانی و بیش از ۶هزار نقشه تاریخی با نام خلیج پارس وجود دارد که بسیاری از آنها از سوی یونسکو به عنوان میراث بشری ثبت شدهاند؛ با چنین عقبهای اما، دستهای آلوده به سوگیریهای سیاسی که تا حدود٧٠سال پیش در آستینِ بیادعایی پنهان بودند، ناگاه انگشت در گلوی خلیجی کردند که سهم ایرانیاش را نمیتوان با هیچ آبی شست. فرا رسیدن دهم اردیبهشتماه که با نام «روز ملی خلیج فارس» اعتبار پیدا کرده است، سبب شد تا به ادعاهای مطرح شده پیرامون نامِ خلیج فارس بپردازیم؛ این روز در واقع یادآور رشادتهای سپاه ایران نیز هست که توانستند به رهبری« امام قلیخان» در نخستین اردیبهشت هزاره دوم شمسی بر ناوگان پرتغالیها غالب شوند و جزیره هرمز را پس بگیرند؛ باز پسگیری هرمز یعنی بازپسگیری خلیجی که همیشه فارس بوده؛ از همین رو عجیب است وقتی سالها بعد برخی کشورهای منطقه به آن عنوان «خلیج عربی» میدهند! اگرچه این ادعا در یکی، دو سال اخیر چندان مطرح نمیشود اما روز ملی خلیج فارس به عنوان میراث معنوی مردم ایران ما را برآن داشت با دکتر محمد عجم درباره چرایی «همیشه فارس بودن» این خلیج گفتوگو کنیم. عجم دکترای حقوق بینالملل را از دانشگاه کازابلانکا گرفته و به عنوان یکی از بنیانگذاران، محققان و فعالان مرکز مطالعات خلیج فارس و مرکز پرشین گلف آنلاین نقش مهمی در ثبت چنین روزی در تقویم کشور داشته است. در واقع او پیشنهاد دهنده و تهیهکننده طرحهای توجیهی برای ثبت چنین روزی در تقویم ماست.
در گذشته جنگ درباره خلیج فارس به دعوی بر سر محدوده جغرافیایی خلاصه میشد اما امروز چنین نیست و ما از دعوی مالکیت بر جغرافیا رسیدهایم به دعوی بر سر نام؛این موضوع چرا تا این اندازه مهم است؟
وقتی از خلیج فارس حرف میزنیم، بحث برسر یک نام نیست، بلکه داریم از هویت و تاریخ چند هزار ساله یک کشور دفاع میکنیم. ما رکورد ٢۴٠٠ ساله ثبت پیوسته نام خلیج فارس را در نقشههای متعدد و معتبر داریم پس نمیتوانیم بگوییم که این یک نام تنهاست. بسیاری از نقشهها و کتابهایی که از خلیج فارس نام بردهاند خود ثبت جهانی یونسکو هستند؛ نامی که بیش از ٢هزار و ۴٠٠ سال در تمامی زبانهای دنیا و اسناد مکتوب و نقشهها آمده یک نام نیست، هویت و تاریخ یک منطقه و در مجموع هویت و تاریخ جهان است.همچنین بد نیست که بدانید، احادیث معتبری نیز از پیامبر(ص) هست که به بحر فارس اشاره دارند؛ به این ترتیب وقتی کتب مقدس اسلامی، مسیحی و یهودی به یک نام توجه میکنند، این هویت وجوه دیگری نیز مییابد که حفظش برای بشریت بسیار مهم است. شهرهای زیادی نامشان عوض شده و مهم نبوده است اما وقتی حرف تغییر نامی پیش میآید که رکوردی ٢۴٠٠ ساله در اسناد مکتوب دارد و چه بسا قدیمیتر نیز باشد، نمیتوان به راحتی از کنارش گذشت. چنین تغییری نه تنها برای ما که برای تمام مردم جهان پذیرفتنی نیست کما اینکه ژاپنیها با کره بر سر تغییر نام دریای ژاپن همین دعوا را دارند؛ با این تفاوت که این دریا در منابع مکتوب تنها قدمتی ٢٠٠ ساله دارد.
آنطور که اسناد میگویند، دعوی بر سر نام خلیج فارس از سال ١٣٣٠ شروع میشود و برخی ملیگرایان عرب پس از جنگ جهانی دوم این نام را به چالش میکشند. این موضوع حدود ٣٠سال بعد دوباره از طریق کویت و دیگر کشورها مطرح میشود. آیا موارد قدیمیتری هم هست؟
«خلیج فارس» اولین نام جغرافیایی است که بر این پهنه گذاشته شده است. اعراب میگویند اینجا نامهای متفاوتی داشته و خلیج فارس یکی از آنهاست اما به جرئت میگویم نخستین نام جغرافیایی این پهنه آبی، خلیج فارس و معادلهای آن مانند« دریای پارس» بوده است و ترکیبهایی مانند دریای شور یا دریای فراخ یا دریای بالا و دیگر نامها که در منابع اکدی (۲۵۰۰ - ۲۳۰۰ ق. م) و رومی یا در اشعار شعرا آمده به لحاظ جغرافیایی درست نیستند. اگر قدری در این منابع دقیق شوید اصلا متوجه نمیشوید این دریای فراخ یا دریای بالا یا هر نام دیگری که مدعیان به آن استناد میکنند، اصلا خلیج فارس است یا دریای مازندران یا دریای دیگری! در واقع انطباقپذیر نیستند اما وقتی در منبعی نام خلیج فارس مطرح میشود، به طور دقیق مشخص میکند که کجاست، مثلا میگوید:« این خلیج بین کشور پارس، مملکت بابلیون، جزایر عربنشین و زنوبیها قرار داشته است.»
تا دوره جمال عبدالناصر (دومین رئیسجمهور مصر که از ۱۹۵۶ تا ١٩٧٠ قدرت را در دست داشت) هیچکسی در هیچکجای دنیا نام خلیج فارس را به چالش نکشیده است الا یکبار؛ این قصه از کجا آب میخورد؟
داستان از این قرار است که در منطقه« ابوظبی» و «راسالخیمه» گروهی از دزدان دریایی حاکم میشوند که به کشتیهای تجاری کمپانی هند شرقی دستبرد میزدند. انگلستان چندینبار از ایران خواسته بود جلوی آنها را بگیرد اما ایران قدرت چنین کاری نداشت، چون در آن دوران به شدت درگیر مسائل داخلی خود بود؛ در نتیجه خود انگلیسیها در سال ١٨٢٠ میلادی به آنها حمله میکنند و آن منطقه را تحت سیطره خود در میآورند. از آن زمان دعوایی بین ما و انگلستان شروع شد و پس از دستاندازی انگلیسیها به جزایر قشم، کیش و بحرین در سال ١٨٧٠ میلادی اوج گرفت. در دوره محمدشاه قاجار، میرزا آقاخان آقاسی نامهای به سفارت انگلستان مینویسد، مبنی بر اینکه «خلیج فارس از نامش معلوم است؛ تمام خلیج و جزایر و سواحلش مال ماست.»
این نامه که پخش میشود آنها جواب میدهند:«اینجا دیگر دریای بریتانیاست و ایرانیها حق دخالت ندارند» البته کسی این ادعا را جدی نمیگیرد، چون خودشان هم بعدها چنین چیزی را مطرح نمیکنند. در واقع فقط یک بلوف است که آن روزها از جانب یک روزنامهنگار انگلیسی مطرح شده بود.
همچنین در دوره ناصر و زمانی که دولت اسرائیل(١٩۴٨ م) شکل میگیرد احساسات عربی بسیار اوج گرفته چون یک سرزمین اسلامی به وسیله دشمن قدیمی مسلمانان اشغال شده است. علاوه بر این اعراب در نبرد نخستین در مقابل تعداد اندکی یهودی شکست خوردهاند. به این ترتیب غرور عربیت شکسته و ناسیونالیسمی اوج گرفته که حرص و ولع عجیبی-برای داشتن هویت عربی- دارد و به همه چیز پسوند عربی میدهد.
اولین درخواست برای تغییر نام خلیج فارس به وسیله صباح احمد جابر صباح(امیر فعلی کویت) صورت میگیرد که در زمان جوانی وزیر فرهنگ بوده است. کویت از تجمع همه ناسیونالیستهای عرب شکل گرفته است و ناصریسم در آنجا بسیار رونق دارد. او در جواب اعتراض یکی از مقامات ایرانی به درج عنوان خلیج عربی در مطبوعات کویت گفته بود: «ما دوست داریم بگوییم خلیج عربی. بالاخره باید یک جایی به نام ما باشد! ما اعراب همه جا هستیم و هیچ چیز به نام ما نیست!»؛ جالب است که ایشان نمیدانسته چهار پهنه آبی به نام عربها هست؛ مثلا «دریای عرب» نام پهنه آبی بزرگی است در شمال هند. یک خلیج عربی هم داریم به اسم «عقبه» که همان تلفظ فرانسوی عربی است. جالبتر اینکه در مطبوعات عربی مینویسند «خلیج عقبه» در حالی که اروپاییها به لاتین مینویسند «خلیج عربه» و میخوانند «عقبه»! در اسکندریه هم یک خلیج به نام عربی داریم. او متعصبانه میگوید که «ما هیچ چیز نداریم و باید به این خلیج، عربی بگوییم.» اگرچه بعدها خودش اعتراف کرده که «اصلا نمیدانستیم خلیج عربی چیست؟» ضمن اینکه خیلی بعدتر هم معاون وزارت خارجه در اتاق همین امیر نقشهای را میبیند که نوشته خلیج فارس. به امیر که نشانش میدهد در جواب میشنود «ما هم میدانیم اما بهتر است زیاد به آن نپردازیم.»
بعد از کویتیها، مطبوعات عراقی به این موضوع دامن زدهاند اما در مصر که پایهگذار ناسیونالیسم عربی است، چنین ادعایی نداریم. خود ناصر در سخنرانیهایش بارها کلمه «خلیج فارس» را به کار برده است، از جمله در سخنرانی مهمش در روز ملی شدن کانال سوئز(١٩۵۶ م). آنجا جمله معروفی دارد که تیتر بسیاری از مطبوعات آن دوره نیز شده و حتی در یک سرود میهنی نیز قرار گرفته است؛ او در آنجا رو به صهیونیستها میگوید: «کلنا سنعمل؛ حتى یمتد الوطن العربى من المحیط الأطلسى إلى الخلیج الفارسى» یعنی «بدانید که امت عربی، امت بزرگی است؛ از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس امتداد دارد.»
شما به امیر کویت اشاره کردید و جالب اینکه سربرگی رسمی از خود امیر کویت هست که روی آن نام خلیج فارس نوشته شده است! میخواهم بگویم کویتیها و بعدتر عراقیها و دیگران بر چه اساسی چنین ادعایی مطرح کردهاند؟
هیچ مدرکی ندارند و فقط بر اساس یک تعصب کور قومی این ادعا را مطرح کردهاند. جالب است بدانید، کویت قبل از استقلالش اصلا به نام کویت شناخته نمیشده است و خودشان به جای اینکه بگویند:« از کویت هستیم.» میگفتند:« از خلیج فارس هستیم.» سربرگهای رسمی و تمبرهای پستیشان همه به نام خلیج فارس بوده است؛ یعنی شناختن کویت منوط به این بوده است که ابتدا نام خلیج فارس را بیاورند. کتابی حکومتی در کویت منتشر شده است که زندگینامه احمد جابر الصباح، بنیانگذار کویت نوین(پدر امیر فعلی) را تشریح میکند. در این کتاب میبینیم که او به دفعات در نامهنگاریهای رسمی خود -هرجا که خواسته از این پهنه آبی نام ببرد- از خلیج فارس استفاده کرده است؛ حتی بدون درج مضاف «ال» برای آن. بد نیست بدانید که «الخلیج الفارسی» به تقلید از ترجمه انگلیسی خلیج فارس است. از آنجا که در انگلیسی مینوشتند GULF PERSIAN THE . عربها هم به تقلید(the) در ترجمه این لفظ انگلیسی یک «ال» به ابتدای خلیج فارس اضافه میکردند؛ بحث کلی ما در اینباره اصلا مالکیتی نیست، بحث میراثی است و احترامی که باید به تاریخ و هویت جهان گذاشته شود.
یکی از مواردی که اعراب به آن استناد میکنند کتاب «رودریک اوون» است؛ «حبابهای طلایی در خلیج عربی» که ۶٠ سال پیش(١٩۵٧م) در انگلستان منتشر شده است. نظر شما در باره ادعاهای مطرح شده در این کتاب چیست؟
اعراب خیلی به این کتاب استناد میکنند. چند سال پیش در روزنامه «المجله کویت» تبلیغی زده بودند برای یک شرکت حمل و نقل دریایی و نوشته بودند:«کشتیرانی از خلیج عربی تا قاهره»! دنبالش را گرفتم ودیدم همان شرکت در سالهای قبل تبلیغش را با متن «کشتیرانی از خلیج فارس تا قاهره» منتشر کرده بود، در همان مجله و در شماره نخست و دومش(سال ١٩۵٨) مقالهای چاپ شده بود با این مضمون که «باید بگوییم خلیج عربی! چرا که فلان جغرافیدان به نام اوون هم گفته خلیج عربی.» کسی که نداند، فکر میکند اوون قرنها پیش میزیسته در حالی که این کتاب درست، سال قبل از نوشتن همین مقاله، چاپ شده است. «اوون» که ٢٠ سالی در بحرین زیسته، در مقدمه کتابش نوشته است: «هیچ نقشهای ندیدم مگر آنکه نام خلیج فارس را داشت اما چون ساکنان غرب خلیج، عرب هستند، ادب حکم میکند که این دریا را به نام آنها بنامیم.» در همان دوران یک نویسنده انگلیسی دیگر هم چندی بعد، پس از ملی شدن صنعت نفت ایران، در کتابی از لفظ خلیج عربی استفاده کرده است اما جز این دو مورد چیز دیگری وجود ندارد.
پا گرفتن چنین چیزی در کشورهای خلیج فارس یقینا هم دلایل درونی دارد و هم دلایل بیرونی. آیا میتوان مناقشه بر سر جزایر سهگانه ایران را جزو همین دلایل محسوب کرد؟ دیگر اینکه سود و منفعت کشورهایی که به این امر دامن زدهاند، در چیست؟
مناقشه بر سر جزایر ایران، در طرح ادعای اعراب برای عربی خواندن خلیج فارس تأثیر دارد. همانطور که گفتیم ناصریسم به کشورهای حاشیه خلیج فارس هم کشیده شده بود؛ با این حال کشورهایی مثل عربستان، مراکش، تونس، الجزایر و اردن که مخالف ناصر بودهاند به این موضوع دامن نزدند.
بعد از جنگ جهانی هم مبارزه با استعمار دو شکل میگیرد؛ یکی مردم کشورهای مستعمره هستند که آگاه شده بودند و دیگری حقوق بینالملل بود که به استعمارگران فشار میآورد. متأسفانه ما هرگز به نقش حقوق بینالملل در زدودن استعمار نپرداختهایم. حقوق بینالملل چند قطعنامه و اعلامیه صادر کرده است که استعمار از مستعمرهها خارج شود. شاید هم دلشان برای مستعمرات نمیسوخت اما چون کشورهای زیادی با امپریالیسم انگلیس در رقابت بودهاند، میخواستهاند انگلستان از خلیجفارس خارج شود. در نتیجه سازمان ملل اولتیماتومی داده که باید تا سال ١٩۶١ مستعمرات تعیین تکلیف شوند. نتیجه این شده که انگلیس ناچار به ترک خلیج فارس شده است و به همراه ایران و عربستان -که همسایههای قدرتمند منطقه بودند- سرنوشت کشورهای کوچک حاشیه را در خفا مشخص کردهاند. آنجا شاه ایران و شاه عربستان بر سر بحرین و دیگر جزایر توافق کردهاند؛ بحرین مستقل شده و جزایر برای ایران مانده است. این است که عربستان هیچ اعتراضی به جزایر ایران و نام خلیج فارس ندارد؛ اعتراض و شیطنت جای دیگری است.
شما جایی اشاره داشتید که به ادعای انگلیسیها در دوره قاجار توجه خاصی نمیشود. چرا جدی گرفته نشده تا ما در ١۵ سال اخیر با هجمه گستردهای از جانب کشورهای همسایه خلیجمان روبهرو شویم. چرا اجازه داده شده بلوف یک روزنامهنگار، یک قرن بعد به تغییر نام خلیج فارس در اطلس نشنال جئوگرافیک(١٣٨٣ش) برسد و ما برای تغییر چیزی که حقمان است به جمعآوری امضا روی بیاوریم؟
دلیلش غفلت و جهل است. قبل انقلاب عده محدودی که یا جغرافیدان بودند یا در ساختار دولت و وزارت خارجه قرار داشتند، متوجه میشدند که مطبوعات یا رادیوهای کشورهای عربی هر از گاهی میگویند خلیج عربی! در دو سال آخر پیش از انقلاب هم که این ترکیب نامأنوس بیشتر استفاده شده، وزارت فرهنگ با همکاری جمعی از نخبگان جغرافیا و به سرپرستی آقای مشکور کتابی منتشر کرده که در آن ۴٠ تا ۵٠ کتاب عربی بررسی شده است و گفتهاند که مثلا در فلان کتاب عربی نوشته شده است؛ خلیج عربی. هیچکدامشان اما نمیدانستند که نام خلیج عربی در هیچ منبعی نیامده و گمان میکردند استفاده اعراب از ترکیب خلیج عربی برپایه اسنادی است که –لابد- دارند! جوانتر که بودم از رادیو عراق ترکیب «خلیج عربی» را میشنیدم و میدیدم که هیچ کسی واکنش نشان نمیدهد یا حساس نیست. خاطرم هست که چندباری هم دلیلش را از اطرافیانم پرسیدم. میگفتند «لابد آنها آنجا را از قدیم خلیج عربی میگفتهاند، ما هم اینجا واژه خلیج فارس را استفاده میکردهایم.»؛ در واقع کسی نمیدانست که آنها هم میگفتهاند «خلیج فارس» و حالا به یکباره تصمیم گرفتهاند بگویند:« الخلیج العربی!»
با چنین فضایی چطور شد که شما به این موضوع حساس شدید و به آن واکنش نشان دادید؟
من هم نخست، اطلاعاتِ زیادی درباره این موضوع نداشتم و وقتی میخواستم بگویم اعراب سندی ندارند، با احتیاط عمل میکردم. تصور میکردم شاید سندی داشته باشند و فردا رو کنند. بر همین باور بودم تا روزی با پرفسور«الهادی التازی»، رئیس دانشگاه ملکی مراکش، که رئیس کمیته نامهای جغرافیایی جهان عرب هم بود، گفتوگو کردم؛ او از چهرههای مشهور جهان عرب است و میدانستم کتاب ابنبطوطه را -که در آن چندین بار نام خلیج فارس آمده- تصحیح کرده است. حرفمان به ادعای اعراب بر سر نام خلیج فارس کشید. او گفت «اصلا دنبال هوس اعرابی نیستم که میخواهند نام خلیج فارس را تغییر دهند، چون تحقیق کردهام و در هیچ منبع، نقشه و کتاب عربی ندیدهام که نام خلیج عربی را برای پهنه خلیج فارس بهکار برده باشند.» از آن زمان من هم شجاعت یافتم که بگویم اعراب هیچ سندی ندارند که مدعی تغییر نام خلیج فارس باشند! واقعا هم همینطور است که بسیاری از روشنفکران عربی به این ادعا اعتقادی ندارند. از جمله بزرگترین جغرافیدان و تاریخدان عربستان که میگوید «تا دوره جمال عبدالناصر هیچ سندی نداریم که کسی برای این پهنه آبی نامِ خلیج عربی را ذکر کرده باشد.»
شما در اثبات حقانیت نام خلیج فارس تحقیقات زیادی انجام دادهاید که نتیجهبخش بوده و بسیاری از مدعیان از ادعای خود برگشتهاند. در مقابل، رفتار عمومی جامعه ما (از مردم و دانشجویان بگیرید تا سیاستمداران) نسبت به این تلاشها چگونه بوده است؟
بسیار دلسردکننده بود. وقتی نتیجه پژوهشهایم را به سازمانهایی که در عمل باید مدافع هویت و تاریخ ما باشند، میبردم، ناراحت میشدند زیرا معتقد بودند نباید دنبال مسائلی باشیم که «روابط ما را با برادران عرب تیره میکند!» میگفتند:«سر یک نام هم با آنها دعوا کنیم!» متأسفانه حرفهای من آن روزها در داخل کشور خودمان خریدار نداشت. حتی در کتابهایمان فقط خلیج مینوشتیم اما در مقابل وقتی ایرانیان سراسر جهان از طریق ماهوارهها میدیدند که گزارشگران عربی و حتی گزارشگران رسانههای معتبر جهان از لفظ «خلیجعربی» استفاده میکنند، خشمگین میشدند و میپنداشتند که ما وا دادهایم. به سیاسیون میگفتم:«نمیگوییم با اعراب دعوا کنید اما لااقل خودتان بگویید: «خلیج فارس و نگویید خلیج!» موضوع برایشان جدی نبود. گاهی هم در مراودات دیپلماتیک نقشههایی را از کشورهای عربی قبول میکردیم که به جای خلیج فارس نوشته بودند خلیج عربی! در مکاتبات سیاسیمان هم همینطور؛ اصلا برایمان مهم نبود؛ علتش جهل بود؛ نمیدانستیم این همان تهاجم فرهنگی است. عزیزان استدلال میکردند که سازمانِ ملل بخشنامه داده که خلیج فارس است و همان کفایت میکند اما حرف ما این بود که آن وظیفه سازمان ملل بوده و ما هم باید وظیفه خودمان را انجام دهیم.
خوشبختانه بیتأثیر هم نبودهاند اگرچه دشوار بوده، نتیجه این جستوجوها شدهاند دو کتابِ «روز ملی خلیج فارس و شورای عالی خلیج فارس»؛ بااین حال ما در کشورمان سیاستی داریم که تاریخ را سلیقهای روایت میکند. حتی در کتابهای درسی خودمان بخشی از تاریخ را عمدا جا میاندازیم. این دوگانگی رفتاری چه ضربهای به تلاشهای ما برای حفظِ نام خلیج فارس وارد میکند؟
این کار فضا برای تعرض بیشتر ایجاد میکند. ما در ابتدای انقلاب نام خلیج فارس را از اهمیت انداختیم و نباید امروز دوباره اشتباهمان را تکرار کنیم. اتحادیه عرب از سال ۱۹۶۴ رسما کاربرد نام خلیجفارس را برای عرب زبانان ممنوع کرد اما در ایران رسانههای گروهی تا سال ١٣٨١در این مورد سکوت کرده بودند. آنچه در این دوره و در پاسخ منتشر شد، یک جلد اطلس و دو جلد کتاب بود در تیراژ بسیار اندک که دایره کاربردشان از چند کتابخانه و استاد دانشگاه فراتر نرفته است. از سال ۱۳۸۱ با آمدن وب سایتها و وبلاگها، رسانههای گروهی از انحصار خارج شدند و وضعیت تغییر کرد. اولین وبلاگها و پژوهشها در دفاع از نام خلیجفارس منتشر و موجی ایجاد شد که محافل رسمی را به دنبالهروی از این موج ناچار کرد. متأسفانه مقامات ما را نمیشود به نفع این موج به حرکت در آورد مگر اینکه موجی مردمی شکل بگیرد. آن سالها ما موج را از گروهی آکادمیک به مردم منتقل کردیم و همه درگیر شدند؛ حالا نوبت سیاسیون و سیاستگذاری است. خوشبختانه ایرانیها الان به این نام حساس شدند و جهان هم پذیرفته که خلیج فارس همیشه خلیج فارس بوده است. اما باز هم باید کاری بکنیم که مطبوعات در جهان عرب ننویسند «ایرانیها میخواهند نام خلیج عرب را تغییر دهند!» باید در این حوزه کار و همه را از اتفاقی که افتاده است، آگاه کنیم.