شهرآرا آنلاین - بهار احمدی| رضا عطاران، بازیگر پنجاهویکساله مشهدی، از آنجا دلنشین و دوستداشتنی است چون چیزی نیست غیر از آنی که انتظارش را داریم. ساده و بیپیرایه است. ثابت کرده است که ثروت و پول برایش اولویت ندارد. ستارهای مردمی و بیش از همه اینها خودش است. بازیگری که توانسته است در تمام سالهای فعالیتش از چشم مردم به قلبشان نقل مکان کند. در چشم مردم بودن، کار سادهای است که به آن شهرت میگویند، اما در قلب مردم جای گرفتن کار سختی است که به آن محبوبیت میگویند. رضا عطاران، محبوب مردم است. ١٠سال پیش و در میانه دهه١٣٨٠ کسی پیشبینی نمیکرد که یک دهه بعد، ستاره اقبال بیشتر سوپراستارهای آن زمان افول کند و سوپراستاری بتواند گلیمش را از آب بیرون بکشد که نهتنها در اوج محبوبیت بماند، بلکه فروش فیلمهایش هم کمتر از ۵میلیارد تومان نباشد. وقتی از کاراکتر رضا عطاران حرف میزنیم، منظورمان همان شخصیت آشنا و ملموس سریالهای «خانهبهدوش»، «متهم گریخت» و هنرمندانهترینشان «بزنگاه» است؛ کاراکتر گاه شلختهای که دوستش داشتیم؛ چون پلیدیها، زرنگبازیها و دروغ و دغلهایش برایمان آشنا بود. پرسونای کمی ساده، گاهی خنگ ولی درپی زبلبازی درآوردن و اینکه به هر ترتیبی شده خودش را به جایی برساند، با این حال به درودیوار زدنهایش همیشه هم جواب نمیدهد. عطاران در برداشتش از کاراکترهایی که بازی میکند، به بخشهایی از فرهنگ ایرانی نزدیک میشود؛ بخشهایی که شاید در حالت عادی از آنها ابراز انزجار کنیم ولی عطاران به آن، چنان چاشنیای از شیرینی و شوخطبعی اضافه میکند که دوستداشتنیاش میکند.
کارنامه تلویزیونی عطاران
عطاران که بهگفته خودش، بازیگری را از ده یازدهسالگی از کانون پرورش فکری کودکان مشهد شروع کرد و در دهه۶٠ در تئاتر مشهد با مرحوم حسن حامد در نقشهای غیرکمیک بازی میکرد و بعد وارد تلویزیون مشهد شد، بهمرور به سینما آمد. با مرور سیر فعالیتهای او از همان ابتدا یعنی مجموعه «پرواز۵٧» و یک سال بعد «ساعت خوش» مشخص میشود که او نقش را خوب درک و بدون غلو و راحت بازی میکند. برخی، دلیل موفقیت رضا عطاران در کارهای شاخص اولیهاش مثل همین «ساعت خوش»(١٣٧٣)، «سیب خنده» (١٣٧۶)، «مجید دلبندم»(١٣٧٧) و «قطار ابدی»(١٣٧٩) را کودکانگی و بیقیدی او میدانند؛ ویژگی خاصی که برای مخاطب، جذاب و شیرین است و وقتی آن را کنار شیرینی ذاتی این بازیگر قرار دهیم، معلوم میشود که چرا بیشتر فیلمها و سریالهای تلویزیونی کارنامهاش در مقام بازیگر و کارگردان با اقبال عمومی روبهرو شده است.بهقول ویشکا آسایش «بدون اینکه کار خاصی بکند، آدمها دوست دارند به او نگاه کنند».
عطاران بعد از مجموعه «قطار ابدی» حسابشدهتر از گذشته قدم برداشت و به یک شخصیت کمیک واحد رسید. حالا دیگر زمان تقویت دیگر تواناییهایش بود. «زیر آسمان شهر» مهران غفوریان این فرصت را برایش فراهم کرد. او با خلق شخصیتهایی همچون «خشایار مستوفی» نشان داد که ذوقی هم در نویسندگی دارد و اهل درجا زدن یا بهعبارتی، بازیهای امن و تکراری نیست.
نمونهاش هم میتواند مجموعه نیمهطنز و نیمهجدی «کوچه اقاقیا»(١٣٨١) باشد که با استقبال نسبتا خوبی هم روبهرو شد؛ موفقیتی که دوران خوش حضور او در تلویزیون را رقم زد. پس از آن عطاران با ساختن مجموعههای موفقی چون «خانهبهدوش»(١٣٨٣)، «متهم گریخت» (١٣٨۴)، «ترش و شیرین»(١٣٨۵) و «بزنگاه»(١٣٨٧)، تحولی در تلویزیون بهپا کرد. از یک سو پس از او به مجموعههای طنز بیشتر پرداخته شد و از سوی دیگر سریالهای مناسبتی آنهم در ماه رمضان جایگاه ویژهای بهدست آوردند.
سریال «خانهبهدوش» آغاز مسیر جدیدی در کارنامه کارگردانی رضا عطاران است. او با ساخت این سریال سعی کرد به زندگی واقعی نزدیک شود(چیزی شبیه فیلمهای سبک نئورئالیسم). آدمهای سریالش را از قشر فرودست اجتماع برگزید تا تسلط بیشتری بر زیروبم زندگیشان داشته باشد. پس از آن، سریالهای
«متهم گریخت» و «ترشوشیرین» را هم به همان سبک و سیاق و در ادامه مسیر «خانهبهدوش» ساخت که با وجود مولفهها و موتیفهای یکسان، موفقیت خانهبهدوش را تکرار نکردند.
ورود به سینما
هرچند نمیتوان درباره مجموعه «بزنگاه» قضاوت جامعی کرد، چراکه خیلی زود وارد حاشیه شد و بعد از آن ممیزی خورد و به قیمت خداحافظی عطاران از تلویزیون تمام شد اما این موضوع دست عطاران را برای حضور در سینما باز گذاشت.
او پس از ساختن «بزنگاه» در سال٨٧ تصمیم گرفت تمام فعالیتهای خود را معطوف به سینما کند.البته عطاران پیش از اینهم در چندین فیلم سینمایی طنز ظاهر شده بود اما بهعنوان کمدین در مدیوم سینما پرسونایی نداشت. او مثل اکبر عبدی یا علیرضا خمسه یا مهران مدیری، صاحب «آنِ» مشهور ستارگی نبود اما در یک روند تدریجی آزمونوخطا شمایل اصلی خود را پیدا کرد؛ ترکیبی از همان بیخیالی شخصیت عطا در «هوو» و رندی و زرنگبازی سه سریال مشهورش که در رمضان پخش شد و دستوپاچلفتی بودن شخصیت معلم در «ورود آقایان ممنوع.» این سه مولفه اصلی تقریبا در همه کارهای موفق عطاران دیده میشود. این ترکیب شبیه هیچ ستاره یا کمدین دیگری در سالهای بعد از انقلاب نیست؛ البته عطاران هم این را میداند و مدام تکرارش میکند. در ادامه مسیر سینمایی، عبدالرضا کاهانی روی عطاران دست گذاشت تا تواناییهای دیدهنشده او را ظاهر کند. عطاران در سه فیلم کاهانی ظاهر شد که هرکدام از دیگری موفقتر بودند. «اسب حیوان نجیبی است»، «بیخود و بیجهت» و «استراحت مطلق.» عطاران در این فیلمها به لحاظ قابلیتهای چهره و فیزیکی نه یک مرد جذاب دلخواه است و نه کمدینی ذاتا بامزه، اما همین نکته او را به قله شهرت و محبوبیت رسانده است. او یک «آدم معمولی» است که مردم همین معمولی بودنش را دوست دارند. انگار یکی از جنس خودشان را میبینند که روی پرده با همه ضعفها و رذیلتها و رندیها و زرنگیها، میتواند یک قهرمان تمامعیار هم باشد.
کمدی رضا عطارانی
تجربههای متفاوت عطاران و رفتوآمدش بین فضای کمیک و جدی، مسئولیتهایش درقالب بازیگر، نویسنده و کارگردان، رفتنش از تلویزیون به سینما و ترکیب کردن فضای کمدی و جدی، او را بهسمتی سوق داده است که امروز او را صاحب سبک و شخصیتی با امضای شخصیاش میشناسیم. او جنس کمدی منحصربهفردی دارد؛ یک کمدی عطارانی. کمدی ویژهای که در ترکیب با جسارت و شجاعت نقد اجتماعی که در وجود این بازیگر محبوب بهوفور یافت میشود، سینمایی جذاب و خاصی را خلق میکند که به ذائقه تماشاگر ایرانی خوش آمده است. بیشک نجابتی که در طنز او بهچشم میخورد، ناخودآگاه حدومرز را نگه میدارد و مانع از این میشود که کار به لودگی بکشد. چه بخواهیم چه نخواهیم، با اینکه عطاران، مهمترین چهره سینمای ایران نیست، شخصیت کاریزماتیکی دارد که آن را با خود به فیلمهای گوناگونی میبرد و در این بین، گاه در فیلمی مانند هزارپا جواب میگیرد و گاه در فیلمی چون دراکولا شکست را تجربه میکند.
او معمولا نقش یک آدم معمولی اما خوشقلب را بازی میکند؛ کسی که دغلبازیهایش را میبینیم، اما میدانیم که بهاصطلاح بدذات نیست و قلب ناپاکی ندارد. خودش هم بهگواه حرفهایش و البته نقشهایی که بازی میکند، اصرار ندارد از خود یک قهرمان دستنیافتنی و رؤیایی بسازد.
روی دیگر سکه
حالا میخواهد شانس باشد یا حرکتهایی حسابشده اما تمام این نقاط عطف، عطاران را امروز به جایی رسانده است که نهفقط در ظاهر یک شخصیت کمیک که درقالب شخصیتی جدی هم دیده شود؛ مثل حضورش در فیلم «دهلیز» بهکارگردانی بهروز شعیبی؛ فیلمی تلخ و جدی که عطاران در آن، نقش یک مرد اعدامی را بازی کرد که از گذشتهاش پشیمان بود و در انتظار بخشش اولیای دم میخواست درکنار خانواده و فرزند خردسالش، زندگی کند.
عطاران که در این فیلم یکی از نقشهای جدی کارنامهاش را ایفا کرد، بهخوبی نشان داد قواعد بازی در آن روی سکه را هم بلد است و میتواند از پس چالش نقشی که کوچکترین جایی برای خنده نداشت، هم برآید؛ چالشی که او بازهم با موفقیت از آن عبور کرد و همگان را به تحسین واداشت. بعد از این فیلمها عطاران در اوج محبوبیت قرار گرفت. حالا هم عامه تماشاگران او را تایید میکردند و هم تماشاگران جدیتر و به همان میزان، انتظارها هم از او بیشتر شده بود. ساختن «ردکارپت» و ماجرای او در جشنواره کن هم بهخوبی این انتظارها را برآورده کرد. موفقیت این فیلم نشان داد که عطاران به موقعیتی در سینمای ایران رسیده است که میتواند یک فیلم مستندگونه از حضورش در حواشی جشنواره کن بسازد، در سینماها اکرانش کند و جزو فیلمهای پرفروش سال هم بشود.
رازهای رضا عطاران بودن
عطاران دیگر دستش آمده که باید در کدام مسیر حرکت کند. کدام فیلمنامهها میتوانند او را بازهم در اوج نگه دارند. نمونههایی مثل «طبقه حساس» با فیلمنامهای از پیمان قاسمخانی و کارگردانی کمال تبریزی، یکی از آنها است یا بازی در «نهنگ عنبر» سامان مقدم. رضا عطاران بازیگر، نویسنده و کارگردان در تمام این سالها بهآهستگی حرکت کرده و موقعیتی برای خودش بهدست آورده است که هنوز هم انتخاب اول بسیاری از کارگردانهای سینمای ایران است. او برخی مدعیان سینمای کمدی ایران را کنار زده و لقب آقای طناز سینما را بهدست آورده است.